در آینه…
قضیه:
کوه با نخستين سنگها آغاز ميشود
و انسان با نخستين درد.
در من زندانيي ِ ستمگري بودکه به آواز ِ زنجيرش خو نميکرد ــ
من با نخستين نگاه ِ تو آغاز شدم.
نتیجه:
کوه با آخرین سنگها تمام ميشود
و انسان با آخرین درد.
من با آخرین نگاه ِ تو تمام شدم.
—–
پ.ن1: انتخابات واحداتمان را انجام دادیم و خیالاتمان راحت شد…
پ.ن2: دوران مجردی بسیار شیرین می نماید، فقط اولش کمی سخت بود. من فعلا تمام شده ام… تا ببینم با نخستین نگاه چه کسی آغاز بشم.