زندگی کورکورانه من!
همۀ واقعیت اطراف من شامل چیزهایی می شه که می تونم ببینمشون، لمسشون کنم یا بچشمشون. اما نمی دونم این چیزهایی که می بینم آیا واقعا وجود داره یا چشمای من اونها رو به وجود آورده. همه چیز به نظرم عجیب و نا شناخته می رسه.
این دنیایی که آدما به نظر خودشون دارن می سازنش واقعا کجاست؟ چرا هیچ کس نمی دونه برای چی سعی داره دنیا رو زیباتر کنه؟ مگه نسلهای بعد از ما به کجا قراره برسن؟ مگه آخر زمان چه خواهد شد؟ اصلا آیا آخری بر این رمان وجود داره؟ چه بسا انسانها منقرض بشن و زمان همچنان ادامه داشته باشه…!!!
- حتی نمیدونم چرا باید سعی کنم که زنده بمونم…! یا چرا باید خوب زندگی کنم! اگر می گن ثروت فقط به درد این دنیا می خوره اما علمی که تمامش بر مبنای قوانین این دنیاست پس از مرگم به چه کار من مباد؟
————————
پ.ن نداریم!