خاطرات...
یعنی اگر قرار باشد من درد زیادی را تحمل کنم و برای فرار از این درد، به خاطرات با تو بودن پناه ببرم، من و تو آنقدر با هم بوده ایم که خاطراتش بتواند آن درد را از یاد من ببرد؟
یا حکایت آن چه این روزها، در این پشت میگذرد...
یعنی اگر قرار باشد من درد زیادی را تحمل کنم و برای فرار از این درد، به خاطرات با تو بودن پناه ببرم، من و تو آنقدر با هم بوده ایم که خاطراتش بتواند آن درد را از یاد من ببرد؟
5 دیدگاه:
خاطرات که معمولا درد آوره نه مسکن!
پژ عزیز منظورم از درد یک درد شدید جسمانی بود که همه ما برای فراموش کردنش سعی می کنیم به جای فکر کردن به درد به اتفاقات خوب زندگی فکر کنیم. خوب گاهی هم خاطرات خوب وجود دارند.
بعضی اوقات خود خاطرات درد دارند.
مهم خاطره است ، عظمتش ، که تو را توی خودش بگیره و راه به درد نده یا نه ، حالا به جهنم که اگه به اندازه 5 روز نصفه و نیمه است یا چندین و چند سال !
به قول سارا این خاطرات دردشان هم زیاد است! ولی خب چه می شود کرد! توی همین دردها هم می شود دنبال یک نگاه، یک چهره یک آغوش یا یک بوسه ی شیرین گشت!