بازی
کتاب بزرگی داشتی… به این اعتراف میکنم که برعکس بیشتر آدمها، که با دو بار دیدنشان تکراری میشوند، تو خیلی دیرتر تکراری شدی…!
حرفهایی را که میزنی و نگاههایی را که میکنی میشناسم؛ حتی میدانم چه وقت قصد داری با کلماتت دل کسی را بسوزانی. آری! خوب میدانم کی باید گوشهایم دراز شود… و خوب میدانم که تو میدانی که من اینها را میفهمم!
به بازیات ادامه بده، من کنار میروم که دیگر مجبور نشوی اینگونه ناشیانه مرا دور بزنی… غافلگیرم کردی! پس از این همه مدت، تو تنها کسی بودی که فکر نمیکردم مرا بازی دهد!
1 دیدگاه:
ما گاه ناخواسته بازی میکنیم و شریک بازی دیگرن می شویم