تکلیف
نامههایم، برگ برگ نوشتههایم، حتی تک تک عکسهایم را برایم پس فرستادی…
لابد خیالت راهت شد که هیچ چیز دیگری از من برایت نمانده است…!
اما عزیزم…
تکلیف بوسههایم چه میشود…؟
آنها را چه میکنی؟!
یا حکایت آن چه این روزها، در این پشت میگذرد...
نامههایم، برگ برگ نوشتههایم، حتی تک تک عکسهایم را برایم پس فرستادی…
لابد خیالت راهت شد که هیچ چیز دیگری از من برایت نمانده است…!
اما عزیزم…
تکلیف بوسههایم چه میشود…؟
آنها را چه میکنی؟!
5 دیدگاه:
اینو خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی دوست داشتم .
مرسی !
شاید چون قضیهاش رو برات تعریف کردم!
Hmmm… I think I'll wash the saliva off my face.
آن ها را به باد خواهد سپرد تا باد آنها را به چشمانت بازگرداند و تو خواهی گریست در هم آغوشی باد و چشمانت
و من امشب در باد گریستم…!