مردی به نام فرهاد جعفری
اواسط پاییز بود که به کمک چند نفر از دوستان خوبم، جلسات کافه پیانو خوانی را در کافه ۱۹ مشهد برگزار کردیم. در آن زمان نام کافه پیانو و فرهاد جعفری کم و بیش سر زبانها افتاده بود و قرار بر آن بود که نویسندهای موفق، به زبان خود کتابش را برایمان بخواند و ما هم نظرها و انتقاداتمان را خدمت ایشان ارائه کنیم.
همه چیز به خوبی پیش رفت و جلسات اول و دوم با استقبال زیادی روبرو شد، به طوری که ما نگران شده بودیم که برای جلسات بعد با کمبود فضا مواجه خواهیم شد. اما به هیچ وجه اینگونه نشد بلکه در جلسات بعد تعداد حاضرین با کاهش قابل توجهی مواجه شد و این روند رو به کاهش ادامه یافت تا جایی که در جلسات آخر به ۵، ۶ نفر رسید.
اما چرا بر خلاف آنچه ما فکر میکردیم استقبال از این جلسات با چنین کاهشی مواجه شد؟!
جواب این سوال را با نشستن در جلسات و گوش دادن به پاسخهای آقای جعفری به منتقدینشان میشد پیدا کرد. باید اعتراف کنم که آقای جعفری به خوبی از عهدهی انتقادهایی که به ایشان میشد بر میآمدند، به طوری که هر بار فردی ایشان را مورد انتقاد قرار میداد پاسخی ناراحت کننده از آقای جعفری میشنید و بعد از یکی دو بار شنیدن چنین پاسخهایی از حضور دوباره در جلسات منصرف میشد و ناگفته نماند که در بین منتقدین ایشان عدهای بودند که از شان و مقام خاصی در ادبیات برخوردار بودند.
چیزی که آن روزها ما را دلخور کرد، اکنون باعث دلخوری عدهی زیادی از منتقدین آقای جعفری شده است. با این تفاوت که آن زمان اشتباهاتی که ما از ایشان میگرفتیم، اشتباهات کوچک کتابشان بود و اکنون منتقدینی بزرگتر اشتباهاتی بسیار بزرگتر از ایشان و جهتگیریهای سیاسیشان میگیرند و این نویسندهی بزرگ همچنان به همان شیوهی گذشته با پاسخهای موهن خود، کاری میکنند که منتقدین با دلخوری از صحنه خارج شوند و کاری به کار ایشان نداشته باشند.
این گونه میشود که ایشان حق پس فرستادن کافهپیانوهایمان را به ما نمیدهند و پاسخ این اعتراض ما را با کنایه میدهند.
پ.ن۱: این نوشته هم میتوانست قسمت nام بازتابهای کافه پیانو در وب باشد، اما در وبسایت آقای جعفری این نوشته چنین جایی نخواهد یافت!
پ.ن۲: قصد داشتم اشارهای به نوشتهی اخیر آقای فرهاد جعفری که در آن اظهار داشتند قتل ندا آقاسلطان هم ساختگیاست بکنم، اما گویا ایشان این نوشته را از وبسایتشان پاک کرده اند! (به قول خود آقای جعفری اینجا چند تا علامت تعجب بگذارم؟!)
پ.ن۳: این نوشته را برای کسانی نوشتم که متعجب از پاسخهای عجیب آقای جعفری میشوند.
پ.ن۴: عکس بالا یکی از عکسهایی است که خود من در یکی از همان جلسات کافه ۱۹ از ایشان گرفتم.
13 دیدگاه:
شايد هم ملت رو دعوت نمي كنيد كه بيان در ضمن آقاي جز مردم شما رفتي با خون تشييع كردي؟ شايد اونجا هم تو حياط پشتيشون واستادي؟
ممنون از توضیحات خوبی که دادی, لازم شد بازهم بگو, توی این روزگار سراسر دروغ خوبه که خیلی از مسائل رو بدونیم
http://www.google.com/reader/item/tag:google.com,2005:reader/item/deb5bded1807fc57
به این مطلب وبلاگ شما لینک داده شده
با سلام وقتی کافه پیانو را خواندم، هیچ شناختی از نویسنده و گرایش سیاسیش نداشتم. با صداقتِ تمام نظراتم را به عنوان مخاطب کافه پیانو در سایت گفتمگفت نوشتم. اصلا منتظر پاسخی از طرف آقای جعفری هم نبودم اما برایم عجیب بود که نویسنده ای با این همه ادعای صداقت چرا کامنتم را در سایت قرار نداده؟! بعد از مدتی تأخیر، آقای جعفری ترجیح دادند قسمتهایی از نامه ام را همراه با پاسخ به شدت تند و سرکوبگرانه شان بنویسند!! در حالی که من یک خواننده معمولی بودم نه رجل سیاسی یا روزنامه نگار یا هرکس غیرخودی دیگر! که ایشان نگران آبرو یا فروش کتابشان باشند. آقای جعفری! این روزها مردم ما با این شیوه سانسور کاملا آشنا هستند. ایکاش خودمان را سانسور نمی کردیم!
نقابش را برخواهد داشت اندکی صبور باش
سلام چه عکس بدی انداخته اید! یه ذره بیشتر دقت می کردید! یا …خب.. دوباره عکس می گرفتید ! مثلا از اقای جعفری می خواستید یه حالتی بگیرند یا خودتون تویه یه زاویه بهتر می ایستادید!
عجیبه که شما چرا از روش مرگ نویسنده یا مولف استفاده نکردین..؟! این روز ها همه از این روش استفاده می کنند شما اما گویی شما نه(دو نقطه-دی) این هم که کسی ناراحت می شه واسه اینه که معمولا نقد ها نقد نیست بیان حس یا اگه نقد باشه علمی نیست و مبانی پشتش نیست وگرنه ناراحت شدن نداره طرف جواب می ده و نقاد هم از نقدش دفاع می کنه..این داستان تو جاهای دیگه هم صدق می کنه.
منتقدین خوبی در آن جلسات حضور داشتند! منتقدینی که سالها کتاب خوانده بودند و تحقیق کرده بودند!
ببخش علی جان که از وبلاگ تو برای جواب دادن به منتقدین ِ منتقدین فرهاد جعفری استفاده می کنم: من از خیلی وقت پیش تر ها خواننده وبلاگ فرهاد بودم. می تونید کامنت های منو در پست هایی از وبلاگش که واسه خیلی وقت پیشه ببینید. در تمام این مدت شناخت نسبتا خوبی نسبت بش پیدا کردم و می تونم بگم کسی رو سانسور نمی کنه اما به بهانه "مورد اهانت قرار گرفتن" از در معرض خیلی از نقدها قرار گرفتن تفره می ره. اگه می خواین مچش رو بگیرید کافیه بدون اینکه مسخرش کنید یا بش اهانت کنید یا کوچکترین حرف بی ادبانه ای بش بزنید نقدش کنید تا بیفته توی یه کوچه بن بست. من اشتباه می کردم که فکر می کردم هم فکر و هم جنس منه.. نیست و نبود. اما با این حال همه زورم رو زدم که خیلی از واقعیت ها رو بش نشون بدم، اما دریغ از ذره ای پذیرش. به خاطر گمنام بودن و در عین حال پرفروش شدن کتابش با خیل انتقادات حسودانه مواجه شد که طبیعی هم بود، و قابل پیش بینی… اما باید قبول کنه توان راست ایستادن در برابر این هجمه احساسی و در عین حال متواضع بودن در برابر انتقادات صادقانه رو نداشت و نداره و مثل کسی که در برابر خودش لشکری از مخالفان رو ببینه و بلافاصله از در واکنش و مقابل به مثل بیرون بیاد و موضع بگیره، چنان زره "دفاع از خود" پوشید که دیگه کسانی که دلیلی برای حسادت نداشتند هم راهی به قلعه خود ساخته ش پیدا نکردند. قلعه ای که فقط به منزوی تر کردن خودش منجر شد، انزوایی که اون رو محصول "روشنفکر بودن" خودش و در عین حال گیر افتادن در بین کسانی که مثلا "از قصد دوست ندارن درکش کنند" می دونه. با همه این اوصاف، با دوستانی که "مهره" فرضش می کنند موافق نیستم. میشه ازش سوء استفاده سیاسی کرد (و شاید هم کردند) اما شخصیتش طوری نیست که کسانی که در شغل "استخدام ذهن" فعالیت دارند بتونن روش حساب کنن. گرایشات سیاسی فرهاد، ساخته و پرداخته دست خودشه.. بنابراین من با وجود تمام احترامی که براش قائل بودم و دارم با وجود همه سیگنال های منفی که این روزها ازش دریافت کردم، همه زورم رو میزنم که همچنان براش قائل باشم، ابایی ندارم که بگم اون یک احمقه. یک احمق مدرن!
البته نامردی به نام فرهاد جعفری
با سلام پی مطلبی میگشتم که کلیک کلیک رسیدم به شما و اینجا . مطلب بالا رو خوندم و باید تشکر کنم که به نکات مهمی از شخصیت آقای فرهاد جعفری اشاره کردید . فقط سوالی هست ! اینکه چطور این آقا رو "نویسنده ی بزرگ" خطاب کردید ؟!؟ شما که مطالب (گفتمگفت) رو خوندید و حتی از نزدیک با خلقیات همچین آدمی آشنایی دارید چرا همچین حرفی زدید ؟!؟ شاید تعریف من و شما از نویسنده ی بزرگ با هم فرق زیادی داشته باشه ، که دوستانه از شما تقاضا دارم کمی بیشتر و بهتر به تعریف نویسنده ی بزرگ بیندیشید . به احتمال زیاد آقای فرهاد جعفری از رد صلاحیت شدن در انتخابات مجلس بی اندازه ناراحت و ایضاً شاکی بوده ، و پیوسته در تلاش هستند که به مقام تایید صلاحیت و نمایندگی مجلس برسند . امیدوارم در هدفی که دارن موفق و موید باشن ، فقط باید خاطرشون باشه که هر چه بیشتر از اینکه هست به حمایت از وضع موجود بپردازند و فراموش نکنن که افاضات خود رو به گوش عزیزانی که من بعد پای صندوق های رای حاضر میشن برسونن . من هم تصمیم دارم (کافه پیانو) رو برای نشر چشمه پس بفرستم ، به خیلی ها گفتم و دوستان هم با این کار موافقت کردن . کاش آقای فرهاد جعفری معنی این کار رو میفهمیدند ، یا اگر نمیدونن یکی از دوستان نویسنده بهشون میگفت که این کار چه معنی و مفهومی داره . موفق باشید و ممنون .
ممنون از اینکه اندکی از وقتتان را برای خواندن این نوشته گذاشتید و باز هم ممنون که نظر خودتان را در مورد کافه پیانو و فرهاد جعفری برایم نوشتید. بسیار خوشحالم که شما به خوبی تناقض بین نویسندهی بزرگ بودن و فرهاد جعفری بودن را متوجه شدید، چرا که من قصد من برای نوشتن آن عبارت جز به کار بردن کنایهای کوچک برای توصیف این مرد کوچک نبود. ایشان نویسندهای موفق بودند که کتابشان بارها و بارها چاپ شد و اسمشان بارها از این سو و آن سو شنیده شد. هنوز هم انصافاْ نویسندهی خوبی هستند، این را با گشت و گذار در وبلاگ همیشه فعالشان میتوان دریافت. اما افسوس که اندکی از آن موفقیت را برای خود نگه نداشتند و همه چیز را نمیدانم با کدام منطق، واگذار کردند! آقای جعفری بسیار خوب و روان مینویسنند و میتوانستند نویسندهی بزرگی شوند، اما متاسفانه شاید جنبهی بزرگ شدن را نداشتند!
من نمی دونم ما ایرانی جماعت چرا با انتقاد مشکل داریم…اقای فرهادی با این سبک برخورد به نظرم اشتباه بزرگی رو مرتکب شد..چون قبول اشتباه می تونه به خواننده این حق رو بده که اثر رو همون گونه که هست بپذیره و دوست داشته باشه..اما وقتی این گونه باهاش برخورد بشه..نوعی دید منفی کلی هم شکل می گیره.. و در مورد مرگ ندا هم واقعا براشون متاسفم که این قدر …ان…تو کتابشون این قدر احمق به نظر نمی رسیدن..