وداع...
یک شب برگ برگ نوشتههایم را در حیاط پشتیِ خانه روی هم خواهم چید و خودم، در بالاترین نقطهی نوشتههایم دراز خواهم کشید… سیگاری روشن خواهم کرد و به اندازهی چند پک به آسمان یکنواخت شهر مرده نگاه خواهم کرد و سیگار نیمه تمام را بر روی نوشتههایم رها خواهم کرد تا گر بگیرند و تنم را همانطور که روحم را سوزاندند، خاکستر کنند…
آری… تنها آنقدر خواهم نوشت که برای مردن کافی باشد… نه بیشتر و نه کمتر…
4 دیدگاه:
بعضی نوشته هات هستن که ما رو هم میسوزونه. مثل عنوان همین نوشتت! وداع دیگه چه صیغه ایه؟
امیددوارم برداشتی که کردم غلط باشه…
چه برداشتی کردی مگه؟
دوست عزيزم, به جاي سوزاندن نوشته ها و روحت, بيا با هم ريشه ظلمي را بسوزانيم كه روح و روان جامعه و مردممان را خاكستر ميكند