وداع...

یک شب برگ برگ نوشته‌هایم را در حیاط پشتیِ خانه روی هم خواهم چید و خودم، در بالاترین نقطه‌‌ی نوشته‌هایم دراز خواهم کشید… سیگاری روشن خواهم کرد و به اندازه‌ی چند پک به آسمان یکنواخت شهر مرده نگاه خواهم کرد و سیگار نیمه تمام را بر روی نوشته‌هایم رها خواهم کرد تا گر بگیرند و تنم را همانطور که روحم را سوزاندند، خاکستر کنند…

آری… تنها آن‌قدر خواهم نوشت که برای مردن کافی باشد… نه بیشتر و نه کمتر…