برای مردن...
مرا هر یک شنبه راحت میکنند…
او هر یک شنبه میرود،
و من…
هر هفته…
یکشنبه صبح…
مرده از خواب برمیخیزم!
یا حکایت آن چه این روزها، در این پشت میگذرد...
مرا هر یک شنبه راحت میکنند…
او هر یک شنبه میرود،
و من…
هر هفته…
یکشنبه صبح…
مرده از خواب برمیخیزم!
4 دیدگاه:
امان از این روزهای هفته که هر روزش یهجور کشنده است و تکرار هفتهها هم کشندهتر… همهی درد ماجرا هم همین حسرت و خاطرات بارون ِ با عاشقی دیگه…
بايد مينوشتي 2 شنبه ها مرده بيدار ميشم كه ميشه فرداي 1 شنبه
وقتى يكشنبه صبح مى ره، من يك شنبه مرده بيدار مى شم! چون يكشنبه كه بيدار مى شم نيست ديگه! اوكى؟ روز مرگ من رو شما تعيين نكن!
اوهوكي از خداتم باشه