همه چی
دل آدم که میگیره همه چی یک حس دیگه داره، تلویزیونی که همیشه این موقعها اخبار پخش میکرد، حالا یه آدمی رو نشون میده که نشسته داره زر زر میکنه. همین اینترنتی که تا دیروز مینشستی پای گوگلریدرش و پشت سر هم آیتم شیر میکردی، امروز هیچی واسه شیر کردن نداره. آدمهایی که همیشه باهاشون حرف میزدی و میخندیدی و جک میگفتی، حالا یه حسی دارن مثل اون گلدون گل خالی روی میز یا اون قاب عکس زشت روی دیوار که توش یه آدم دیگه نشسته و یه لبخند دلگیر زده و هیچی هم توی نگاهش نیست.
خب من الان به همین صورت دلم گرفته. الان دوست داشتم یک نفری بود و مینشستیم با هم یه سیگار دود میکردیم و اون بر میگشت میگفت «هی… کون لق همه چی! من که میدونم همه چی درست میشه آخرش!» اما خب کسی نیست که همچین کاری بکنه و همچین چیزی بگه به من! امروز ته چیزی که گیرم اومد یه «باز چرا رفتی تو فاز غم» بود. آدما تا بتونن خودشون رو قاطی غم و غصهی مردم نمیکنن. منم اگه بودم فک نمیکنم حرف بهتری میزدم! همینجوریه دیگه، یه مدت دل بقیه میگیره ما به روی خودمون نمیآریم و یه مدت دل ما میگیره و مردم به روی خودشون نمیآرن. همینم خودش دلیلیه برای اینکه آدم دلش بگیره!
چه اهمیتی داره اصلا؟! اومدم اینجا نوشتم اینا رو که یه جورایی خودم به خودم بگم «هی! کون لق همه چی! یه تکون به خودت بده همه چی درست میشه.»
2 دیدگاه:
من هم اومدم بگم آره حتمن همه چی درست می شه اما بعضی وقتا این دل لامصب می خواد یکی باشه که قاطی غم و غصهش بشه…
آخ