زمان
میگویند نپرسیدن عیب است. من بارها پرسیدم که دلیلش را بدانم. بعضی وقتها آدم نمیتواند بدون دلیل با بعضی چیزها کنار بیاید. دو سه باری هم که برایت دلایل بی ربط میتراشند شروع میکنی به کلنجار رفتن با خودت. شروع میکنی به راه رفتن در اتاق. بعد که اتاق کم کم تنگ میشود، لباست را تنت میکنی و میزنی به خیابانهای شهر. تمام خاطراتت را مرور میکنی و در تک تک شان به دنبال دلیل میگردی. باران هم که بیاید انگار خاطرات تازهتر میشوند و دردناکتر. تو هم راه میروی و باران لباسهایت را خیس میکند و خاطرات چشمهایت را. آخرش هم بدون اینکه چیزی پیدا کنی با حالی بدتر از قبل برمیگردی به همان اتاقی که حالا تنگتر شده است و مینشینی تا زمان آرامت کند. بعضی چیزها دلیل نمیخواهد. زمان میخواهد.