رسم زندگی
فکر میکردم از پس همه چیز بر آمدهام. فکر میکردم آنجا که باد میآید و سرما امان نمیدهد و خورشید جز برای چند ثانیه از پس ابرها بیرون نمیآید و شب صدای رگبار گلوله خواب را برای چشمانت حرام میکند آخر دنیاست و من تا آخرش میروم و همه چیز تمام میشود. همیشه آخرش تمام میشود. اسمش را بگذارید رسم زندگی، قانون دنیا یا حقیقت تلخ. فرقی نمیکند. همیشه آخرش تمام میشود. آخر دنیا آنجاست که دنیا تمامی ندارد. سختی تمام نمیشود. درد همیشه هست. آخر دنیا آنجاست که تو از دنیای بیپایان خسته میشوی و دلبریده و مستاصل و دیوانه! آخر دنیا آنجاست که دنیا آنقدر تمام نمیشود که تو تمام میشوی. درست همان لحظه که فکر میکنی دنیا را تا آخر پیمودهای خودت را میبینی که ذره ذره سوختهای و چیزی جز خاکستر از تو باقی نمانده است. از پس آخر دنیا که بر بیایی دیگر جانی برایت نمیماند که ادامه دهی. اسمش را بگذاریم حقیقت تلخ، قانون دنیا یا رسم زندگی. فرقی نمیکند. آخرش تمام میشوی.