خواجه ربیع

ساعت 9:15 صبح در خیابان:

مردی خوش رو با ظاهری مناسب: آقا ببخشید، از اینجا تا خواجه ربیع خیلی راهه؟

من: آره خوب… راه زیاده.

مرد: خیلی می بخشید، دو تا بلیط به من می دید؟ کارم گیره…!

من: بلیط ندارم، این صد تومانی رو بگیرید کارتون راه بیفته… (صد تومان بهش میدم)

مرد: آقا خیلی ممنون.

همان روز، ساعت 6:30 بعد از ظهر، یک کم اون ورتر از همان خیابان:

همان مرد: آقا ببخشید، از اینجا تا خواجه ربیع خیلی راهه؟

من (با چشم غره): بعله.

مرد: آها… خیلی ممنون.

پ.ن: واقعاً رنگ فونت بده؟ کوچیکه؟ اگه مشکلی چیزی هست بگید.