از تو نوشتن

واژه‌ها می‌آیند و می‌روند مثل آدم‌ها، مثل احساسات، و من همیشه دلبسته‌ی مدادهایم بوده‌ام. مدادهایم اگر نباشند، واژه‌هایم به روی کاغذ نمی‌آید. هزاران هزار خودکار با رنگ‌های بنفش و مشکی و سبز و نارنجی هم اگر باشد، یکی از همان مدادهای فشاری قدیمی‌ام را برمی‌دارم و شروع می‌کنم به نوشتن و می‌نویسم و گاه پاک می‌کنم و می‌نویسم و بعد پاک می‌کنم و دوباره از نو.

همیشه اما در کنار مدادهایم چند خودکار می‌گذارم. چند خودکار خوش رنگ برای روز مبادا. برای روزی که بنویسم و پاک نکنم. برای روزی که بدانم می‌خواهم برای همیشه نوشته‌ها روی کاغذم بمانند و هر چقدر هم آدم‌ها با پاک‌کن‌هایشان به جان کاغذ بیافتند، از جایشان تکان نخورند. برای روزی که واژه‌ها بیایند و جایی نروند. برای روزی که آدمی بیاید و احساساتی که هیچ جایی برای رفتن نداشته باشند و بدانم جایشان برای همیشه روی کاغذ است.

من می‌خواهم آنقدر بنویسم تا عاقبت روزی به نام تو برسم و مدادهایم را یک به یک وداع بگویم برای از تو نوشتن. خودکارهایم آماده‌اند… می‌آیی؟